-
دلیل اقبال کم به شعر، غیبت عنصر عاطفه است
- گفتوگوی «ایبنا» با ایرج صفشکن شاعر شیرازی؛ به رباعیها که توجه میکردم، وجود آرایه را در آنها بسیار زیاد دیدم (که البته نقطه قوت آنهاست). مثلاً این رباعی که ایماژی غریب دارد: «بر بالِ تو و بال یکی پروانه/ موری است روان و این جهان یک دانه/ گر شبنمِ طاقتش جهان آب شود/ نه مور بمانَد و نه آن پروانه.» این یک ایماژ کامل است. حالا پرسشم را اینگونه میپرسم: آیا شما به بازنویسی یا ویرایش شعر اعتقاد دارید؟باز هم باید این پرسش را صریح جواب دهم. باور کنید این شعری را که خواندید، نمیدانم از کیست و بار اول است که آن را میشنوم. شما میگویید این شعرِ ایرج صفشکن است، من اما در لحظه نوشتن، آنچنان بیهوشم که حتی یادم میرود شعر من است. درباره آرایهها هم که اشاره کردید، این پاسخ پرسش خودتان است که فرم تعیینکننده نیست. چون سراپای شعر سپید من (آنگونه که منتقدین میگویند)، آرایهها و رنگهای تند و پیچیدن در لابیرنتهای تندوتیز است که در رباعیهایم نیز هست. در شعری هم که خواندید دقیقاً دیده میشود؛ بنابراین من به قالب شعر معتقد نیستم. همه شاعران بزرگ ما، درجایی که اصرار داریم اسم فرم را بیاوریم، از هم تفریق میشوند، اما جایی هست که کاملاً مشتبه میشوند. وقتی به این نکته توجه کنیم که اینها همه مرتکب شعر شدهاند، اما اینکه چگونه شعر گفتهاند و شعرشان چه شکلی اختیار کرده؛ مهم نیست. چون تنها عنصر شعریتِ شعر است که تعیینکننده است.
قلم
این وبلاگ در 11 / 5 / 98 به دنیا آمد. در آن به مسائل ویرایشی، نگارشی، ادیان، معارف اسلامی، کتاب و گردشگری می پردازم.